سلام
خوبید . من خوبم . راستی یک خبر جدید من دیگه راه می رم . البته نوک پا و گاهی اوقات چون نمی تونم تعادلم را حفظ کنم می افتم . ولی اشکال نداره کم کم یاد می گیرم . خداوند خوب و مهربان به من کمک می کنه و البته مامام و بابام هم همینطور .
یک خبر خوب دیگه اینکه بالاخره بابا محمود موفق شد به وبلاگ من سری بزنه . از اینکه بابا محمودم توانست وبلاگ منو ببینه خیلی خیلی خوشحالم . بابا محمود دستت درد نکنه . ممنون . البته دست مامان گلی هم درد نکنه به خاطر این وبلاگ قشنگ .
محیا از هر فرصتی برای بازی کردن و شیطنت کردن استفاده می کنه . اگه گفتید اینجا محیا سوار چی شده ؟ زیاد تعجب نکنید اینجا محیا خانوم سوار سبد خرید مامان بزرگش شده .
محیا اکثر اوقات موقع برگشتن از خونه مامان جون ( یعنی وقتی که بعد از تایم اداری بابا محمودش میره دنبالش ) تا درون صندلی قرار می گیره خوابش می بره .