سلام به همه دوستان عزیز
خوبید . من و محیا عسل خوبیم . خدا رو شکر . خیلی وقت بود که سری به وبلاگ محیا خانوم نزده بودم . راستی یک خبر خوش دیروز برای اولین بار بود که محیا خانوم بطور کامل و واضح مامان و بابا را تلفظ می کرد . من وقتی شنیدم خیلی خوشحال شدم بطوری که اشک در چشمهایم حلقه بست . احساس غرور کردم و از خدای مهربون خواهش کردم که همه این طعم شیرین مادری را بچشند . ان شاء... .
محیا خانوم حسابی بزرگ شده و شیطون و بازی گوش و شیرین . همه اونو دوست دارند و احوالشو می پرسند . احساس می کنم وابستگی محیا به من خیلی زیاده چون با اینکه ساعات طولانی پیشم نیست ولی از وقتی که می رم خونه تا اخر شب داریم باهم سر و کله می زنیم و یک لحظه از من جدا نمی شه . بابا محمود هم حسابی طرفدار محیا عسل است کسی جرات نمی کنه به محیا عسل حرفی بزنه .
یک کار بامزه دیگه محیائ خانوم اینکه خانوم مامان نماز می خونه و عاشق مهر نمازه .
دوست دارم زودتر بزرگ بشه و خودش خاطراتشو بنویسه .